یکی از رذائل اخلاقیای که انسان باید مراقب آن باشد، این است که انسان باید دچار عجب نشود. عنایت دارید در مال، قناعت مطلوب است، ولی در علم، قناعت مطلوب نیست؛ هرچه برای کمالات علمی تلاشش بیشتر باشد، به مرحله برتر و بهتر میرسد و مطلوب است. متأسفانه یکی از چیزهایی که انسان را از علمآموزی و رشد علمی باز میدارد و در حقیقت، آفت علم است، عجب و خودپسندی است؛ اینکه انسان به جایی برسد که بگوید، فهم من و علم من و مال من و دوستی من و دیگر نسبتها را به خودش دهد.
عجب، مانع طلب علم
روایت امام هادی علیهالسلام: «العجب صارف عن طلب العلم»؛[۱]
عُجب، انسان را از طلب دانش و علم باز میدارد؛ باعث غرور انسان و رکود او میشود. عجب در علم، عامل رکود است. هرچه در علم، عامل رکود باشد، نامطلوب است.
عجب در عبادت، عامل سقوط عابد
حضرت امام صادق علیهالسلام در علل الشرایع، فرمایش زیبایی دارند: «دو نفر وارد مسجد میشوند؛ یکی عابد است و دیگری خدای نخواسته فاسق؛ در حالی از مسجد خارج میشوند که عابد، فاسق و فاسق، از صدیقین شدهاند؛ علتش را میفرمایند: به خاطر اینکه عابد که وارد مسجد شد، همیشه به این فکر کرد که چه انسان عابدی هست و چقدر عبادت کرده است؛ فخر و عجب به عبادتش داشت؛ ولی فاسق، فکرش این بود که چگونه توبه کند و پشیمان بود و توبه و استغفار کرد»؛[۲] او با عجبش، از کمالاتش ماند، ولی فاسق با توبهاش، مقاماتی به دست آورد.
گناه با پشیمانی بهتر از کار نیک با عجب
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام، در حکمت ۴۶ نهجالبلاغه، فرمودند: «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللهِ مِنْ حَسَنَة تُعْجِبُكَ»؛[۳] سیئهای که شما را بد آید، بهتر از خوبی است که باعث عجب شما بشود.
اقسام عجب
عجب، متعقلات مختلفی دارد: گاهی جمال، گاهی ذکاوت، فامیل، رفاقت، مسئولیت، هواداری و طرفداران، رأی و نظر، نوشته و قلم؛ عجبها، متعلقاتش خیلی زیاد است. در یک جمله، عجب میتواند متعلقش هر چیزی باشد که انسان شگفتزده آن شود؛ از حالات خود و بستگان و فرزندانش.
راه درمان عجب
راه درمانش این است که فکر کند که با کوچکترین چیزی، از بین میرود؛ زیبایی، با یک تب یا بیماری از بین میرود؛ به قول سعدی:
«بر مال و جمال خویشتن غره مشو کاین را به شبی برند و آن را به تبی»[۴]
هر چیزی، با کوچکترین تلنگری از بین میرود. متأسفانه افرادی به فامیل و برادر و پدر و … عجب زده میشوند؛
« گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل»[۵]
آدم باید خودش به نتیجه برسد. پیش برود تا به جایی برسد که به قول شاعر:
«از مردمک دیده ببایدآموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را»[۶]
همه کس را ببینیم، ولی خود را نبینیم؛ مانند: مردمک چشم.
انشاءالله از این رذیله اخلاقی، به سلامت عبور کنیم.
[۱] مستدرك سفينة البحار، النمازي، الشيخ علي، ج۷، ص۸۷٫
[۲] علل الشرائع، الشيخ الصدوق، ج۲، ص۳۵۴٫
[۳] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج۱، ص۳۲۵، حکمت ۴۶٫
[۴] سعدی.
[۵] نظامی.
[۶] خواجه عبدالله انصاری.